پوریا گلی

پوریا گلی جان تا این لحظه 7 سال و 9 ماه و 9 روز سن دارد

صدای قلب عشقم

سلام عشق مامان. نفسم. تموم زندگیم. الهی من فدای اون صدای نازنین تالاپ تولوپ قلب کوچولوت بشم....

دوشنبه 94/11/12 رفتم دکتر. مامای خانوم دکتر بالاخره بهم گفت برو رو تخت دراز بکش. خیلی منتظر همچین لحظه ای بودم که صدای قلبتو بشنوم عزیزم. وقتی گوشی رو گذاشت رو شکمم گوشامو تیز کردم و هر لحظه منتظر صدای قلبت بودم کوچولوی من. تا اینکه بعد تقریبا ده ثانیه صدای قلبتو پیدا کرد. وااای چه صدای قشنگی. خدای من بزرگیتو شکر که دوتا قلب تو بدنم میتپه. خدایااااا این حسو نصیب همه مامانای منتظر بکن....

خانوم ماما خیلی خوش اخلاق بود. اول بهم تبریک گفت بعد گفت هنوز خیلی کوچولویه جنینت. واسه همین صداش یواشه. عزیزم من از ذوقم گوشیمو گذاشتم کنارم که اولین صدای قلبتو ضبط کنم ولی چون صداش ضعیف بود خیلی واضح نیفتاده. خانوم ماما گفت تازه از تو لگنت اومده تو شکمت.....

بعدش هم که رفتم پیش خانوم دکتر مهربون و اونم جواب سونو و آزمایش ان تی رو نگاه کرد و گفت همه چیز خوبه خداروشکر.... فدات بشم عشقم که این روزای خوب رو برام با خودت به همراه آوردی و بهم لذت مادر بودن بخشیدی. من که از این دورانم حسابی دارم لذت میبرم. امیدوارم تا آخر همین لذت همراهمون باشه. آمیییین..........

راستی خانوم دکتر گفت از 12/1 میتونی بری سونوگرافی واسه تعیین جنسیت. امروز که چهارشنبهست زنگ زدم و از سونوگرافی دکتر ذبیحی وقت گرفتم. گفت واسه 12/2 وقت داریم. وای دارم واسه اون روز لحظه شماری می کنم که ببینم عشقم دخمله یا پسمل.....


تاریخ : 14 بهمن 1394 - 21:55 | توسط : مریم گلی*مامان پوریا گلی | بازدید : 542 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

عکس NT نی نی گلی در 12 هفتگی

عکس NT نی نی گلی در 12 هفتگی


تاریخ : 23 دی 1394 - 23:26 | توسط : مریم گلی*مامان پوریا گلی | بازدید : 927 | موضوع : فتو بلاگ | 2 نظر

سونو NT

سلام عشق مامان. امیدوارم حالت خوب خوب باشه و سالم و سرحال باشی عشقم. از سونو ان تی ت می خوام بگم.

روز سه شنبه 94/10/15 بود که با بابایی راه افتادیم به سمت سونوگرافی. واااای که چقدر شلوغ بود. هرجا زنگ میزدم میگفت تا اول بهمن وقت نداریم. بالاخره رفتیم سونوگرافی دکتر طاهریان تو قاسم آباد. نسبتا خلوت بود. منشی گفت صبح ساعت 8:30 اینجا باش. منم گفتم راهم دوره میشه امشب وقت بدین؟ خلاصه گفت بشینین و منتظر باشین. حدود دوساعتی با بابایی نشستیم تا نفر دوتا مونده به آخر نوبتمون شد!

رفتم داخل اتاق و رو تخت دراز کشیدم. اول از همه پرسیدم صدای قلبشو هم واسم میزارید؟ گفت نه... :-(

هنوز نتونستم صدای قلب نازنینتو بشنوم عشقم... خلاصه دستگاه رو گذاشت رو شکمم و اینور و اونورش کرد و یه چیزایی به دستیارش میگفت و اونم تو سیستمش میزد. بعضی هاشو میفهمیدم. مثلا وقتی گفت NT، 1/2 اشک تو چشام جمع شد. چون این مقدار اگه بالای 3 باشه خطرناکه. بعد که تموم شد از اقای دکتر پرسیدم سالمه؟ گفت آره. خیلی خوشحال شدم و ذوق کردم عشقم. بعد گفتم جنسیتش معلوم نشد؟ گفت نه مشخص نیست :-(

خیلی اشتیاق دارم جنسیتتو بدونم عزیزم تا برم برات کلی وسایل و لباس خوشگل بخرم.... بعد که برگه سونو رو بهم داد عکستو دیدم خیلی ذوق کردم. بینیت قشنگ مشخص بود. تو سونوت حتی دور سر و شکم و طول استخوان بازو و رونت رو هم مشخص کرده بود. الهی من فدای اون دست و پاهای کوچولوت بشممممم....

تو پست بعدی حتما عکس سونوتو میزارم. روز یکشنبه 10/20 هم رفتم آزمایش غربالگریمو دادم و امروز که چهارشنبه ست باید بریم جوابشو بگیریم. دعای همیشگی من سلامتی تو برزرگترین عشق زندگیمه....

برای اومدنت روزشماری میکنم عشقمممم.........


تاریخ : 23 دی 1394 - 22:43 | توسط : مریم گلی*مامان پوریا گلی | بازدید : 561 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

از احوالات این روزهای من....!!! :-)

سلام عشقم. گفتم یه مقداری از احوالات این روزهام بنویسم تا وقتی چند سال بعد می خونمشون برام یاداوری بشه و فراموش نکنم چه طور بود و گذشت....

الان که دارم این مطالب رو می نویسم دوشنبه 14دی 1394 هست و تو حدود 12 هفته هستی عزیزم. شنبه رفتم دکتر و برای دومین بار دیدمت. این بار واضح تر دیده میشدی عزیزم. خانم دکتر بهم قشنگ نشون داد گفت این سرشه، این شکمشه، و ... یه چیزی مثل نقطه روی سرت بود گفت دستشو گذاشته رو صورتش. به قول بابایی مثل اون خوابیدی. آخه بابایی هم گاهی همین طوری می خوابه... وااای تو دلم قربون صدقه ت میرفتم... وقتی قلبتو بهم نشون داد و دیدم داره میزنه اشک تو چشمام جمع شد. قبل رفتن به دکتر فکر می کردم صدای قلب نازنین تو اینبار برام میزاره ولی خانم دکتر گفت هنوز زوده و تو سونو ان تی برات میزارن.

خلاصه کلی از دیدنت ذوق زده شدم مامان جونم.... بعد خانم دکتر بهم گفت خداروشکر همه چیز خوبه و از بارداریت لذت ببر.... سونوگزافی 11هفته و 6روز برات زد. ولی به حساب ماما 11هفته و 3روز بودی عشقم. رشدت با این حساب خوبه... ازت ممنونم عزیزم که مامانی رو اصلا اذیت نمیکنی فدات شم. به هرکی میگم اصلا حالت تهوع ندارم میگه خداروشکر... خوش به حالت..... فعلا که دارم یه بارداری خوب رو تجربه می کنم خداروشکرررر......

دیگه از احوالاتم بگم که از بعضی خوراکی ها بدم اومده. مثل ماست و دوغ.... قبلا عاشق لبنیات بودم ولی الان نمیتونم لب بزنم. امیدوارم رو تو اثر نزاره و تو بعدا اینارو بخوری عشقم...

دیگه اینکه غذاخوردن تنهایی برام سخت شده واسه همین دوسه هفته ای هست که تقریبا هر روز می رم خونه مامانی و اونجا دور هم غذا می خوریم و خداروشکر خوب هم میخورم. البته دوسه روز خونه خودمون بودم و خوب نتونستم چیزی بخورم و سه کیلو وزن کم کردم.... و هنوز وزنم بر نگشته....

شنبه هفته بعد دفاع پایان نامه دارم و دارم خودم رو برای اون آماده میکنم. تو هم تو جلسه دفاعم هستی عشقم. برا مامانی دعا کن دفاعش به خیر بگذره.

راستی پنجشنبه با باباجون میریم غربالگری اول و سونو ان تی... اونجا میتونم صدای قلبتو بشنوم عززززیززززم..... دارم برای اون روز لحظه شماری می کنم....

خب دیگه حرفام طولانی شد... عزیزم واسه همه مامانای منتظر دعا کن و از خدا بخواه زودی به همه شون یه نی نی سالم بده....

راستی هنوز نیومدی و نمیدونم جنسیتت چیه و چه شکلی هستی عاشقت هستم. وااای به حال روزی که بیای بغلم و ............

عاشقتم عشقممممممم ...... :-*


تاریخ : 14 دی 1394 - 20:35 | توسط : مریم گلی*مامان پوریا گلی | بازدید : 575 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

عکس نی نی گلی

عکس نی نی گلی

اینم عکس عشقم در 11هفته و 6روزگی...
خودم قشنگ دیدمت و حست کردم عشقم....
تاریخ : 14 دی 1394 - 20:18 | توسط : مریم گلی*مامان پوریا گلی | بازدید : 1164 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

قلب نی نی گلی....

سلام عشقم... روز چهارشنبه 18 آذر 94 رفتم دکتر. اول منشی گفت خانم دکتر دو تا زایمان داشتن رفتن بیمارستان. دوساعتی طول می کشه تا بیان. ما دوسه ساعت وقت داشتیم. با مامانی رفته بودم دکتر. چون مطب نزدیکای حرمه مامانی گفت تا وقت هست بریم حرم زیارت. به قول مامانی نی نی مون مومنه مارو میبره حرم....

خلاصه چون نزدیکای وفات امام رضا بود، نتونستیم بریم تو خود حرم. چون دسته و هیئت اون اطراف زیاد بود. ولی مامانی دوسه دور با ماشین دور حرم زد و سلام دادیم. بعد رفتیم دکتر. خلاصه ش کنم وقتی اسممون رو صدازدن که بریم تو دل تو دلم نبود. اخه برای بار اول می خواستم ببینمت عشقم. قبلش با مامانی کلی آیه الکرسی خوندیم. خلاصه خانم دکتر حسینیان گفت برو رو تخت دراز بکش. بعد اومد و با دستگاه سونو گرافی گشت تا تورو پیدا کرد عزیزم. البته گفت چون مثانه ت خالیه خیلی واضح نیست. باید مثانه ت پر می بود. اول ساک حاملگی رو نشونم داد. بعد بهش گفتم قلبش چی تشکیل شده؟ گفت هنوز چک نکردم. چشممو دوختم به لباش تا اینکه گفت قلب هم دیده شد. یه نفس عمیق کشیدم . ولی چون مثانه م خالی بود خوب نتونستم قلب نازنینتو ببینم. ولی خانم دکتر مهربون گفت من می تونم قلبرو ببینم. هفته بارداریم رو هم 8هفته زد برام.

واسه سه هفته دیگه بهم وقت داد. امیدوارم این دفعه بتونم صدای روح نواز قلبتو بشنوم نی نی نازم.... دلم برادیدن دوباره ت پر میکشه. راستی یادم رفت بگم امروز که این مطالبو می نویسم روز شهادت امام رئوف امام رضا (ع) هست و من همیشه تو زندگیم هرچی خواستم از ایشون خواستم و به همه شون هم رسیدم. بازم از ایشون می خوام که دعا کنن تا نی نی گلیمون به سلامتی به دنیا بیاد و سالم سالم سالم باشه.... آمیییییین.......


تاریخ : 22 آذر 1394 - 00:04 | توسط : مریم گلی*مامان پوریا گلی | بازدید : 599 | موضوع : وبلاگ | 4 نظر

سورپرایزززز

سورپرایزززز

اولین سورپرایز بابایی...
تاریخ : 05 آذر 1394 - 01:50 | توسط : مریم گلی*مامان پوریا گلی | بازدید : 540 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

به مامانی ها اومدنتو خبر دادیم..

عزیزم مامانی جون کربلا بود. روز پنجشنبه 21 مرداد زنگ زدم و بهش گفتم امام حسین دعاشو مستجاب کرده. آخه دوسه روز پیش می گفت هرجا می رم دعا می کنم که خدا هرچه زودتر یه کوچولوی ناز بهتون بده.... بعد که بهش گفتم زد زیر گریه... آخه مامانی خیلی نوه می خواست. تو اولین نوه شونی فدات بشم.... بعد گفت میرم حرم و واسه سلامتی نی نی تون دو رکعت نماز می خونم....

دوسه ساعت بعد که خونه عمه فاطمه بودیم زنگ زد و گفت الان بین الحرمینم و حسابی دارم واستون دعا می کنم. بعد گوشی رو گرفت سمت حرم و به امام حسین سلام و عرض ادب کردم... آخه من تو رو از امام حسین و طفل شش ماهش علی اصغر گرفته بودم. تو ماه محرم خدا به من نظر کرد... نذر کردم اگه انشالله به سلامتی دنیا اومدی تا آخر عمر نوکری امام حسینو بکنم.... چندتا نذر دیگه هم کردم که حالا بماند....

عزیزم بی صبرانه منتظرم تا 5دی بشه و برای اولین بار ببینمت.... خداکنه همه چیز خوب باشه....

فقط یه عذرخواهی بهت بدهکارم کوچولوی نازم.... مامانت ماه دیگه دفاع پایان نامه شه... گاهی یهو اضطراب می گیرم... خداکنه اذیت نشده باشی عشقم....

راستی یادم رفت بگم مامانی جون واست از کربلا کلی لباس آورده. ولی چون نمی دونست دخملی یا پسمل از جفتش آورده واست. یه سرهمی نوزادی سبز واست آورده. می گه هر جا میرفتم، کاظمین، حرم امام حسین، حرم امام علی، ....، به حرم تبرکش می کردم. قرار شده اولین لباسی که تنت می کنیم اون باشه انشالله.. یه پتو نوزادی هم واست آورده عشقم. از مکه هم قبلا کلی واست خرید کرده... دستت درد نکنه مامانی جون....


تاریخ : 04 آذر 1394 - 23:25 | توسط : مریم گلی*مامان پوریا گلی | بازدید : 589 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

بالاخره نی نی ما هم اومد... خایا شکرت ت ت ت .....

روز چهارشنبه 20آبان اولین باری بود که یه حسی تو وجوودم داشتم... ته دلم می گفت این ماه نی نی اومده....

صبح یه بی بی چک گذاشتم و بلافاصله مثبت شد.... واااای باورم نمی شد... دومی هم مثت شد... بعد سریع رفتم آزمایش دادم... خداروشکر اونم مثبت بود..... اومدم خونه و دوتا بی بی چکها رو به اضافه آزمایش و یه عروسک خرسی که قبلا از ترکیه واسه نی نی آینده مون آورده بودیمو گذاشتم رو میز..... شوهرم که اومد هنگ کرد... باورش نمی شد... تا اینکه خداروشکر روز دوشنبه هفته بعدش رفتم دکتر... یه سری سوال و جواب کرد و واسه 28تیر بهم تاریخ زایمان داد... واسه 5دی هم سونوی قلب....

خدایااا این حس شیرین رو نصیب همه دوستای گلم بکن.... نی نی من و دوستایی رو هم که توراهی دارن رو واسمون سلامت نگه دار... آمیییییین........


تاریخ : 30 آبان 1394 - 21:59 | توسط : مریم گلی*مامان پوریا گلی | بازدید : 626 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر