پوریا گلی

پوریا گلی جان تا این لحظه 7 سال و 8 ماه و 8 روز سن دارد

اسم نی نی گلی

سلام عمرم.... پسر نازم....  اول از همه از سونو آنومالیت بگم که بردمش پیش خانم دکتر و گفت همه چی خوبه خدا رو شکر... بعدشم بهم گفت از بارداریت لذت ببر.. الهی من فدای تو بشم که مامانتو اذیت نمیکنی عشقممممم

و اما اسمت......

گزینه هایی که من و بابایی باهم به توافق رسیده بودیم اینا بودن.... آرمان، مهیار، پوریا، شایان و پارسا.... ولی انتخاب از بین اینا سخت بود... اولش تصمیم گرفتیم اسمتو بزاریم مهیار . ولی بعد من گفتم مهیار یه خورده لوسه ولی پوریا مردونه ست... می دونی مامان جون به نظر من اسم پسر باید مردونه باشه تا وقتی بزرگ شد از اسمش خجالت نکشه. چون بعضی اسمها دختر و پسرش معلوم نیست.. خلاصه من به بابایی گفتم پوریا بیشتر دوست دارم اونم گفت باشه....

بالاخره اسم پوریا تصویب شد عشق مامان... امیدوارم خودت هم این اسمو دوست داشته باشی و مثل پوریای ولی و مثل معنی اسمت که پیرو شیعه هست همیشه راهرو راه شیعه و مرد مرد مرد باشی.......................


تاریخ : 16 اسفند 1394 - 00:59 | توسط : مریم گلی*مامان پوریا گلی | بازدید : 604 | موضوع : وبلاگ | 9 نظر

جنسیت نی نی گلی....

سلام عشق مامان، نفس مامان، عمر مامان........

امروز 94/12/3 هست و من دیروز وقت سونو گرافی داشتم. با مامانی رفتم. ساعت 11 اومد دنبالم و رفتیم سونوگرافی دکتر ذبیحی....

یکم نشستیم تا نوبتمون شد. خداروشکر همراهی هم راه می داد. با مامانی رفتیم تو و من رفتم رو تخت دراز کشیدم. دکتر واسم سونو آنومالی نوشته بود. ولی من همون اول به آقای دکتر گفتم جنسیتش رو هم هنوز نمی دونم. گفت باشه نگاه می کنم....

خلاصه کارش رو شروع کرد. دکتر فوق العاده مهربون و شوخ طبعی بود. دوتا مانیتور داشت که هردوش به سمت من بود و قشنگ می تونستم ببینمت عشقم. اول دست و پاتو اندازه گرفت و بعد هم دور سرتو و بعد گفت خط مغزیش هم وسط تشکیل شده. بعد رفت سراغ مانیتور دیگه. از نیمرخ نشونت می داد. قربون اون انگشتای کوچولوت برم که یه لحظه تو مانیتور دیده شد... وااای چه قدر قشنگ بود.... انگشتات کاملا باز بودن و نزدیک صورتت بودن. هیچ وقت اون صحنه رو فراموش نمی کنم. از دیروز تا حالا چندبار سعی کردم اون صحنه رو به یاد بیارم و لذتش و مرتبا حس کنم....

عزیز دل مامان آقای دکتر بعدش صدای قلب نازنینت رو برام گذاشت که خیلی محکم می زد فدای اون تالاپ تولوپ قلبت بشم عشقم.... و در آخر گفت که من یه گل پسر تو شکمم دارم.... خیلیییی ذوق کردم..... یه حسی همیشه ته قلبم میگفت عشقم یه گل پسره..... خداروشکر مامانی از تمام این لحظات فیلم گرفت و تمام اوقات لذت بخش منو ثبت کرد.... یه فایل می خوام درست کنم و تموم عکس و فیلماتو از همون اول بریزم تو اون فایل تا بشه کتاب خاطراتم......

بعد که از اتاق اومدیم بیرون زنگ زدم و به بابایی گفتم که یه گل پسر شیطون خدا بهمون داده. اونم کلی خوشحال شد و خداروشکر کرد. وقتی اومدم خونه به خاطر سلامتیت دورکعت نماز شکر خوندم و برای همه مامانای منتظر دعا کردم که خدا این لحظات قشنگ رو به زودی زود قسمت اونا هم بکنه. تو هم براشون دعا کن پسر قشنگم....................................................................


تاریخ : 03 اسفند 1394 - 22:50 | توسط : مریم گلی*مامان پوریا گلی | بازدید : 571 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر