علی اصغر من
پسر گلم روز جمعه هشتم محرم و 7مهر مامانی زنگ زد و گفت دنبال یه علی اصغر برای مجلس هستند. اگه میتونید زود بیاید. ماهم زود حاضر شدیم و رفتیم. دیر رسیدیم. اواخر مجلس بود. ولی خوب بود. یه شال سبز که مال یه سادات بود انداختن رو سرت و منم سربند تو روش گذاشتم. با لباس مشکی یاحسین خیلی دوست داشتنی شده بودی عزیزم. کلی با روضه علی اصغر گریه کردم و قربون دل حضرت رباب شدم.
بعد مراسم خیلی از مهمونا اومدن ازت عکس گرفتن یا بوسیدنت. و قربون صدقه ت رفتن و منم تو دلم قند آب میشد عشقم....
اینجوری نذرم هم ادا شد که میخواستم لباس علی اصغر تنت کنم و تو مراسمش شرکت کنم.... خدا یا شکرت
خدا یا به همه مامانای منتظر هرچه زودتر یه فرشته ناز بده و دامنشونو سبز کن. آمیییییین...
بعد مراسم خیلی از مهمونا اومدن ازت عکس گرفتن یا بوسیدنت. و قربون صدقه ت رفتن و منم تو دلم قند آب میشد عشقم....
اینجوری نذرم هم ادا شد که میخواستم لباس علی اصغر تنت کنم و تو مراسمش شرکت کنم.... خدا یا شکرت
خدا یا به همه مامانای منتظر هرچه زودتر یه فرشته ناز بده و دامنشونو سبز کن. آمیییییین...