پوریا گلی

پوریا گلی جان تا این لحظه 7 سال و 9 ماه و 9 روز سن دارد

شب آخر

سلام پوریای مامان. خوبی پسرم؟؟؟ عزیزم امروز 95/5/4 هست و من از دکتر برگشتم. خانم دکتر گفت احتمالا تا شب دردات شروع میشه. اگرم نشد صبح ساعت 6 برو بیمارستان. پسرم دیگه میخوام ببینمت. روزهای انتظار به سر اومد. عاشقتم مامانی.... انشالله فردا میبینمت پسرم...

بعد از دکتر با مامانی رفتیم حرم. باباجون هم رفت سرکار. بابا حسابی دلش لک زده که پسر گلشو ببینه. وقتی خانم دکتر گفت فردا برو بیمارستان باز بابایی یکم ناراحت شد. چون دلشو صابون زده بود امروز پسرشو ببینه. من و مامانی کلی پیاده رفتیم تا حرم امام رضا. خیلی جالبه همیشه میگفتم دلم میخواد قبل از زایمانم یکبار حرم برم. ولی قسمت نمیشد. تا اینکه شب قبل تولدت رفتم حرم یه دل سیر زیارت کردم. خیلی چسبید. با اینکه هوا فوق العاده گرم بود ولی تو حرم خنک خنک بود و من روی صندلی نشستم و نماز و زیارت نامه خوندم و از امام رضا(ع) خواستم برام دعا کنه که خدا یه پسر سالم بهم بده و زایمان راحتی داشته باشم.

الان یکم درد دارم پسرم... خداکنه همه چیز عالی پیش بره. انشالله پست بعدیم خاطره زایمانم و عکس صورت ماه توئه پسر طلای من ...........

راستی اگه فردا دنیا بیای تاریخ تولدت میشه 95/5/5.خیلی خوووبه.... :-)


تاریخ : 04 مرداد 1395 - 21:17 | توسط : مریم گلی*مامان پوریا گلی | بازدید : 483 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام